عنوان این روزنوشتم را از وایسگربر که بنیانگذار مدرسه زبانمردمشناسی (Anthrolinguistic) برگرفتم. وی و پیروانش از جمله توشیهیکو ایزوتسو بر این باورند که هر زبانی بر پایه نگرشی کلی به جهان و انسان شکل گرفته که فهم ژرف آن بدون نظر از زاویه این جهانبینی مشخص امکانپذیر نیست.
بررسی این موضوع آن هم در مقایسهای بین زبانهای آریایی و سامی، بسیار بزرگتر از یک روزنوشت و مقاله و حتی کتاب است. در این جا تنها در صدد مقایسه رویکرد تصویرپردازانه زبانهای سامی در برابر نگرش انتزاعی زبانهای آریایی هستم.
ماکس مولر خاورشناس و زبانشناس آلمانی در مطالعات خود بر زبان سانسکریت به این نتیجه رسید که بیشتر خدایان هندی کهن نامهایی برگرفته از پدیدههای طبیعی دارند. برای مثال Agni که نام خدای آتش است، در عین حال نام خود آتش نیز است و در زبان لاتین نیز Ignis به معنای آتش به کار رفته است و نیز کلمه Dyaus که نام خدای آسمان است، بر خود آسمان نیز اطلاق میشود و نمونههای بسیاری دیگری که موارد مشابه فراوانی در دیگر زبانهای هندواروپایی دارد و مولر به خیلی از آنها استشهاد میکند.
آن گاه مولر از این مقایسههای زبانی به فلسفه دین گریز میزند و سعی در تبیین چگونگی گرایش انسان به دین پرداخته که بعدها به نظریه طبیعتگرایی شهرت یافت. وی بر این باور است که زبانهای هندواروپایی در آغاز همانند زبانهای سامی فعلمحور بودند و حرکت و جریان در آنها رواج داشت و از همین جهت به هنگام مواجهه با پدیدههای شگفت طبیعت، نام فعلی بر آنها مینهاد و اما به تدریج با پیدایش این باور که این پدیده طبیعی در خود روحی مدبر دارد، اسمی از آن فعل اشتقاق یافته و بر آن روح مدبر نهاده شد و به تدریج حالت اسمی از حالت فعلی جدایی مطلق یافته و منظومه متافیزیک ادیان آفریده شد.
فرای از درستی یا نادرستی این نظریه که خود جای بحث و گفتگوی فراوان دارد، توجه به جنبه فعلی یا اسمی زبانها مرا به انجام مقایسهای بین زبانهای آریایی و سامی واداشت. زبانهای سامی فعلمحورند و حرکت و سیلان در آنها موج میزند. جمله در این زبانها بیشتر با فعل شروع میشود و افعال گوناگون با تفنن، صحنههایی تصویری فراروی خواننده و شنونده مینهند. برای نمونه سوره تکویر را بخوانید و ببینید چه زیبا با بکارگیری افعال مختلفی گر گرفتن خورشید و آتش گرفتن دریاها و حرکت کوهها را به نمایش در میآورد. در حالی که زبانهای آریایی به جنبه اسمی توجه بیشتری دارند. جملات در این زبانها با اسم شروع میشود و ابتدا مفاهیمی ذهنی به صورت نهاد فرض میشوند و آن گاه گزارههایی احیانا باز اسمی و گاه فعلی به آنها نسبت داده میشود و این ویژگی سبب انتزاعی شدن زبان میشود. از این رو زبانهای آریایی برای دانشهای ذهنی مناسبترند و زبانهای سامی برای احساسآفرینی و برانگیختن درون و مشاعر و عواطف مناسبترند.
سلام استاد/مقایسه ی جالبی بود، اما درخصوص آقای فریدریش ماکس مولر حتماً می دانید که پس از مناقشه و گفتگو با مورخان همدوره اش، سخن خود را راجع به نظریه ی نژاد مشترک آریا و زبان واحد آریایی پس گرفت و آنرا به عنوان یک نظریه رد شده اعلام نمود و الآن در جهان فقط ما ایرانیها این نظریات را در تاریخ و زبانشناسی با این نامهامیشناسیم و در دانشگاههایمان تدریس می کنیم درحالی که اصلاً واژه ی «آریایی» در اروپا یک توهین است وبه معنای فاشیست نژاد پرست به کار می رود.برای اطلاع بیشتر به این دانشنامه مراجعه کنید
http://shahbazi1.wordpress.com/2009/02/079/
…………………………………………………………………………………………………….
دوست و سرور عزیزم
نظریات مولر نه تنها در حوزه نژادشناسی و زبانشناسی و بلکه حتی در زمینه فلسفه دین مخالفان جدی دارد و استشهاد بنده به نظریه ایشان به عنوان قبول آن نبود؛ تنها نکته مورد توجه بنده دیدگاه وی در خصوص چگونگی تطور زبان از حالت فعلی به اسمی و دلایل آن بود که به نظر قابل دفاع می رسد و شواهد فراوانی بر درستی اش وجود دارد. روشن است که ابطال نظریه ای به معنای ابطال تمام اجزا و عناصر سازنده آن نیست.
از ملاحظه عالمانه تان سپاسگزارم
علی معموری
سلام
بعد از مدتها به نوشتگاهتان آمدم، خوشحالم که باز مینویسید!
همواره پیروز و نویسا باشید.